بنام خدا
ای بهانه شعرهای گاه و بیگاهم
ای ترانه ی شبهای بیداری ام
ای نهان ترین نجواهای اشکبارم
اینک این من، این تو
زین بیشترم سوخته خواهی؟
این تو و این دل.
ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما ای بادهای خوش نفس عشاق را فریادرس ای فتنه روم و حبش حیران شدم کاین بوی خوش ای جویبار راستی از جوی یار ماستی ای قیل و ای قال تو خوش و ای جمله اشکال تو خوش | ای از تو آبستن چمن و ای از تو خندان باغ ها ای پاکتر از جان و جا آخر کجا بودی کجا پیراهن یوسف بود یا خود روان مصطفی بر سینه ها سیناستی بر جان هایی جان فزا ماه تو خوش سال تو خوش ای سال و مه چاکر تو را |
وای باران، باران
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران ، باران
***
پر مرغان نگاهم راشست
داستان پیرمرد قفل ساز
استاد بزرگوار حضرت آیتا... حاج آقا حسن صافی اصفهانی قدّسسره داستانی را نقل می کردند که بسیار شنیدنی و عبرت آموز است:
در کربلای معلّا یکی از علما که به علوم غریبه آگاهی داشته است، تصمیم میگیرد که به وسیله علم جفر خود را به امام عصر (عج) برساند. در نتیجه در داخل یکی ازغرفه های صحن امام حسین (ع) به محاسبات این علم میپردازد. پاسخی که دریافت میدارد این بوده است که امام داخل صحن با پیرمردی قفلساز در حال صحبت هستند و گل میگویند و گل میشنوند.
تردید میکند مبادا فلان قسمت از برنامه را اشتباه کرده باشم. بار دوم و سوم نیز حساب میکند و نتیجه همان میشود. در این هنگام عزم خود را بر دیدار جزم میکند که هر چه بادا باد. میبیند آری امام (علیهالسلام) در همان زاویة صحن که به وسیله آن علم درک کرده است، با آن مرد قفلساز مشغول گفتگو هستند. چون میبیند که آقا در حال خداحافظی هستند، رو به امام به سرعت حرکت میکند. امام (علیهالسلام) از آن پیرمرد خداحافظی کرده و رو به سوی ایشان میآیند. و وقتی با او رودررو قرار می گیرند، میفرمایند: «فلانی تو هم مثل این پیر مرد قفل ساز شو تا من به سراغ تو بیایم» و از کنارش میگذرند.
این عالم میگوید: همان وقت به سراغ این پیرمرد قفلساز رفتم تا او و رفتار و روحیاتش را شناسایی کنم. از او پرسیدم: این آقایی که با ایشان صحبت داشتی، که بود؟ در پاسخ گفت: تا آن جا که می دانم آقا سیدمهدی، فرزند مرحوم آقا سیدحسن، هستند که پدرشان هم به رحمت خداوند رفته است. از نوع جواب او به زودی متوجه شدم که آقا خود را به او معرفی کردهاند، ولی این بنده خدا متوجه نشده است که ایشان امامعصر (عج) هستند. نزدیک بود او را از حقیقت امر آگاه سازم، ولی به خود آمدم که اگر این کار صلاح این بندة خدا بود، خود آقا به او توجه میدادند. ازحالات آقا و زمان آشنایی او با آقا و غیره پرسیدم... دقت کردم ببینم که این پیرمرد چه ویژگی خاصی دارد که امام مرا به آن دعوت فرمودهاند: عاقبت دریافتم که در کنار تقید ایشان به مسائل شرعی و کسب حلال؛ بارزترین ویژگی اخلاقی او این است که سخت به قول و قرارش با مردم پایبند است و اگر میگوید قفل شما فلان موقع آماده است، آن را حتماً سر وقت و شاید زودتر آماده کرده است.
مراعات ظرافتهای اخلاقی بیتردید در تکامل انسان سالک، نقشی جدی و اساسی دارد. چنانچه سهلانگاری در امور اخلاقی نیز تنزلآور و دورکننده از مقام قرب الهی است.